۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

انقلاب در چین و در اروپا


انقلاب در چین و در اروپا
مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس، ترجمه: حمید محوی
در بارۀ استعمار
انتشارات پروگرس ، چاپ مسکو 1977
2
کارل مارکس
انقلاب در چین و در اروپا
20 می 1853
روزنامۀ نیویورک دیلی تریبون، شمارۀ 3794
14 ژوئن 1853
ترجمه از فرانسه بفارسی توسط حمید محوی
یکی از متفکرین برجسته و بی بدیل در نظریاتش پیرامون اصولی که معرف چگونگی جریانها و تحولات عالم بشریت است، غالبا به تجلیل موضوعی می پرداخت که قانون وحدت اضداد می نامید(1).
مثل معروف قدیمی که می گوید «دو سر يك طناب به هم مي رسند» به زعم او مشحون به حقیقتی بزرگ و گویا در تمام ساحات زندگی بود، و در عین حال امری بدیهی بشمار می آمد و علاوه بر این فلسفه را نیز گریزی از آن نبود، همانطور که ستاره شناسی نمی توانست نسبت به کشفیات بزرگ کپلر و نیوتن بی اعتنا بماند.
این پرسش که آیا وحدت اضداد اصلی جهانشمول هست و یا نیست، در هر صورت می توانیم شاهد بسیار بارز آنرا در تأثیراتی که انقلاب چین (2) بر جهان تمدن باقی گذاشت، بروشنی مشاهده کنیم.
چنین وجه نظری ممکن است عجیب و در عین حال تناقض آمیز بنظر رسد که قیام آیندۀ توده های مردم قارۀ اروپا و جنبش آیندۀ آنها بنفع آزادیهای جمهوری خواهانه و رژیمی با خصوصیتی برجسته تر از نظر اقتصادی، بتواند به احتمال قوی به حوادثی بستگی داشته باشد که هم اکنون در سرزمین آسمانی ( 2 )، در قطب مخالف اروپا بوقوع می پیوندد. که حوادثی نظیر آنچه پشت دیوارهای چین روی می دهد بتواند از عوامل سیاسی موجود، و حتی بیش از تهدیدات روس واجد اهمیت باشد که ممکن است به جنگی همه گیر در اروپا بیانجامد. با این حال چنین امری به هیچ عنوان تناقض آمیز و دور از واقعیت نیست، و هر فردی که زحمت تحلیل چنین موقعیتهایی را بخود هموار سازد می تواند به درک آن نائل بیاید.
به هر دلیل اجتماعی و یا مذهبی و یا اموری که به امپراتوری یا امور ملّی مربوط می شود، باید دانست که مهمترین مسئله این است که مردم چین حدود ده سال است که بشکل مزمن و پیگیر دست به شورش می زنند و اکنون نیز در هیئت بلوایی عظیم پیش می روند. عاملی که موجب چنین انفجاری در چین شد، تریاک، یعنی این عفیون سکرآوری بود که توپهای انگلیسی بزور بمردم چین تحمیل کرده بودند.
قدرت امپراتوری منچوری و ایمان خرافی به جاودانگی امپراتوری آسمانی در رویارویی با واحدهای مسلح انگلیسی از هم فروپاشید. بدین ترتیب بربریت و انزوای غیر قابل نفوذ چین در رابطه با جهان تمدن در هم شکست، و شکافی ایجاد شد که از این پس به مدد طلای کالیفرنیا و استرالیا به گسترش مراودات انجامید. و همزمان، سکۀ نقره ای امپراتوری، که همچون خون سیال در رگهایش جاری بود، بطرف هند شرقی بریتانیا سرازیر شد.
تا سال 1830 تراز تجاری پیوسته به نفع چین بود و بلاانقطاع از هند و بریتانیای کبیر و اتازونی پول نقره وارد چین می شد. ولی از سال 1833 و خصوصا از سال 1840 صادرات نقره از چین به هند، امپراتوری آسمانی را دچار ورشکستگی کرد. و به همین دلیل بود که امپراتور قانون منع تجارت تریاک را به اجرا گذاشت، ولی با مقاومت سر سختانه ای مواجه شد. علاوه بر پیامدهای فوری چنین موقعیت اقتصادی، ارتکاب به اعمال غیر قانونی و بزهکاری که در پیوند اجتناب ناپذیر با قاچاق تریاک صورت می گرفت، کارگزاران چینی را در مناطق جنوبی آلوده ساخته بود. همانطور که امپراتور مظهر پدرانه برای تمام چین بشمار می آمد، کارگزاران او نیز در مناطقی که به خدمت گماشته می شدند در چشم عوام از چنین مقامی سهم می بردند. ولی اقتدار پدرانۀ دولت که تنها پیوند اخلاقی با تمام نظام دولتی بود، بدلیل بزهکاری و آلودگی کارگزارانش با منافع سرشاری که در همکاری با قاچاقچیان تریاک نسیبشان می شد، بتدریج به پوسیدگی گرایید. چنین مواردی بطور عمده در مناطق جنوبی بوقوع می پیوست که نخستین بارقه های قیام خلق چین نیز از آنجا برخاست. آیا باید یادآور شویم که به همان اندازه که تریاک حاکمیت خود را بر چینیها تثبیت می کرد، به همان اندازه امپراتور و کارگزارانش از حق حاکمیت معزول می شدند؟ اینطور بنظر می رسد که گویی خواست تاریخ براین بوده است که ابتدا این مردم را در خوابی عفیونی فرو ببرد، پیش از آنکه آنان را از خوابی چند صد ساله بیدار کند.
واردات پارچه های پنبه ای انگلیسی و به اندازۀ کمتری پارچۀ کتانی که تا پیش از این چندان واجد اهمیت نبود، در سال 1833 بسرعت افزایش پیدا کرد. چنین واقعه ای زمانی روی داد که انحصارات تجاری با چین از کمپانی هند شرقی به بخش خصوصی واگذار شد، و در سال 1840 حجم این کالاها باز هم رو به افزایش گذاشت. زیرا کشورهای دیگر و بویژه اتازونی نیز هریک سهم مراودات بازرگانی خود را با چین کسب کرده بودند. وارد کردن محصولات صنعتی خارجی در مواجهه با صنایع چینی همان اثراتی را داشت که پیش از این در آسیای میانه، در فارس(ایران) و در هند بر جا گذاشته بود. بنابراین در چین نیز نخ ریسان و پارچه بافان از رقبای خارجی خود خسارات بسیاری دیدند و بهمان اندازه جامعه دچار تحول شد.
غرامتی که پس از جنگ خانمان برانداز در سال 1840 باید به انگلستان می پرداختند(3)، گسترش عظیم و بی حاصل مصرف تریاک، و سرازیر شدن فلزات گرانبها برای خرید آن، تأثیر مخرب رقابت خارجی بر تولید کالاهای بومی، بزهکاری دستگاه دولتی، در مجموع دو نتیجه در بر داشت : فشار نظام مالیاتی افزایش یافت و در نتیجه تحمل ناپذیرتر شد و علاوه بر این نظام مالیاتی دیگری نیز به آن اضافه شد. به این ترتیب در پنجم اوت 1853 فرمانی از جانب امپراتور(4) به پکن و به نایت امپراتور و والیان مناطق جنوبی او-تشانگ Ou-Tchang و هانگ یانگ Hang-Yang صادر شد که مالیاتها را بگیرند، ولی نه بیش از حد معمول، در غیر اینصورت «مردم بیچاره چگونه می توانند تحمل کنند؟». و امپراتور ادامه می دهد :
«بنابراین شاید ملّت من در دوران محرومیت و فلاکت عمومی از تعقیب و خشونت مالیات بگیرها معاف شوند.»
چنین شیوۀ بیانی ما را به یاد اعطای امتیازات مشابهی می اندازد که در اتریش، این چین آلمانی، بسال 1848 اعلام شد.
تمام این عوامی که در اضمحلال کشور دخالت داشتند، در کلّیۀ امور اقتصادی، اخلاقی، صنعتی و ساختار سیاسی چین زیرآتش توپخانۀ انگلیس در سال 1840 ابعاد گسترده تری یافته و اقتدار امپراتوری را در هم شکست. و چنین بود که امپراتوری را از آسمان به زمین فرود آوردند تا با میرندگان عالم ارتباط برقرار سازند. در حالی که بقای چین کهن منوط به انزوای آن بود. انزوایی که با خشونت و با شرکت انگلیس به پایان کار خود رسید، مطمئنا می بایستی همانند جسد مومیایی شده که تا پیش از این در تابوت نگهداری می شد، در معرض هوای آزاد قرار گیرد. اکنون که انگلستان به انقلاب چین دامن زده است، از این پس پرسشی که می تواند برای ما مطرح گردد این است که انگلستان در مقابل چنین انقلابی چه عکس العملی نشان خواهد داد و پیامد آن برای اروپا چه خواهد بود. پاسخ به چنین پرسشی چندان مشکل نیست.
توجه خوانندگان ما غالبا نسبت به گسترش کارگاههای صنعتی انگلستان از سال 1850 جلب شده است. در بطن چنین توفیق شگفت انگیزی، تشخیص عوارض قریب الوقوع بحران اقتصادی کاملا روشن است. علی رغم کالیفرنیا و استرالیا (5)، و علی رغم مهاجرت عظیم و بی سابقه، اگر هیچ اتفاق غیر منتظره ای بوقوع نپیوندد، این جریان بایستی به مرحله ای بیانجامد که آهنگ گسترش بازار قادر به پیروی از گسترش کارگاههای صنعتی انگلستان نباشد، و چنین اختلالی الزاما به بحرانی منتهی خواهد شد که مشابه آن در گذشته نیز روی داده است. ولی اگر یکی از بازارهای بزرگ ناگهان دچار اختلال شود، ضرورتا بحران تسریع خواهد شد. بنابراین در حال حاضر شورش چین مشخصا واجد چنین تأثیری در انگلستان است. ضرورت ایجاد بازارهای جدید یا گسترش بازارهای قدیمی یکی از دلایل اصلی کاهش سهام مرتبط به چای در انگلستان است، زیرا با رشد واردات چای به انگلستان، انتظار می رفت که صادرات محصولات صنعتی به چین افزایش یابد. از اینرو، ارزش صادرات سالیانۀ بریتانیای کبیر به چین، پیش از الغای انحصارات کمپانی هند شرقی در سال 1833، تنها بالغ بر 600000 (ششصد هزار) «لیور استرلینگ» - livres sterling - بود، در سال 1836 این حجم به 1326388 (یک میلیون و سیصد و بیست و شش هزار و سیصد و هشتاد و هشت ) لیور، در سال 1845 به 2394827 (دو میلیون و سیصدو نود و چهار هزار و هشتصد و بیست و هفت) لیور و در سال 1852 از 3000000 (سه میلیون) لیور استرلینگ نیز فراتر می رود. حجم چای وارداتی از چین در سال 1793 حدود 16167331 لیور، ولی در سال 1845 به 50714657 لیور افزایش پیدا کرد و در سال 1846 به 57584561 لیور رسید و اکنون به 60000000 (شصت میلیون) رسیده است.
اکنون در فصل حاضر در مورد برداشت چای، همانطور که لیست محصولات صادراتی شانگهای نشان می دهد، نسبت به سال گذشته حدود 2000000 (دو میلیون) لیور افزایش داشته است. چنین افزایشی را باید در رابطه با دو عامل تعبیر کنیم. از یکسو، بازار در پایان سال 1851 دچار رکود شدیدی بود و مازاد آن به صادرات 1852 منتقل شد. از طرف دیگر قوانین جدیدی که انگلستان در مورد واردات چای وضع کرده است، چینیها را بر آن داشت که چای موجود در بازار را به بهای بسیار گرانتری بفروشند. ولی آنچه که مربوط به برداشت محصول در فصل آیند می شود، مشمول موقعیت کاملا متفاوتی ست. بر اساس گزارشات یک کارخانۀ چای در لندن :
« در شانگهای نگرانی به حد اشباع رسیده است. طلا تا بیست و پنج درصد افزایش یافته است و احتکار موجب شده است که پول تا جایی نایاب شود که پرداخت گمرکات برای کشتیهای بریتانیایی در بنادر چین ناممکن گردد. در نتیجه چنین موقعیتی، آقای الکوک Alcock شخصا نزد مقامات چینی ضامن شده است که از روی اعتبارات کمپانی هند شرقی یا اعتبارات دیگر، عوارض تجاری را پرداخت نماید. نایاب شدن فلزات گرانبها در فصلی که استفاده از آن بیش از هر زمان دیگری ضروری ست، یکی از مناسبترین موقعیتها را برای تجارت بی واسطه فراهم می سازد، و به خریداران چای و ابریشم فرصت می دهد که در مراکز درونی کشور با نقدینه ها و فلزات نقد معاملات خود را انجام دهند و تولید کننده ها نیز به فعالیت خود ادامه دهند...در این فصل از سال اینگونه معاملات معمول است، ولی در حال حاضر مسئله چیز دیگری ست و حرف از حفاظت از اشخاص و اموال آنها ست و تمام داد و ستد ها به حالت تعویق در آمده اند...اگر اقدامی در زمینه تهیۀ برگ چای در ماه آوریل و می انجام نگیرد، برداشت این محصول که شامل تمام انواع چای سیاه و سبز می شود، تماما از بین خواهد رفت.»
مطمئنا امر تهیۀ برگ چای به عهدۀ ناوگان دریایی انگلیس و آمریکا و فرانسه نخواهد بود که در دریاهای چین مستقر هستند، ولی با مداخلاتشان براحتی می توانند تمام راههای ارتباطی بین مناطق تولید چای و بنادر صادراتی را مختل سازند. بطوریکه بايد منتظر افزايش بهاي چاي در فصل برداشت محصول باشيم - در لندن مذاکرات شروع شده است و جهت برداشت چای در فصل آینده کسری قابل توجهی بوجود خواهد آمد که از هم اکنون می توانیم آنرا بعنوان امری کاملا حتمی مد نظر داشته باشیم. ولی موضوع به همینجا خاتمه نمی یابد. چینیها هر چند که مثل تمام ملّتها در دورانهای انقلابی حاضر باشند که اموال دست و پا گیرشان را در جا بفروشند، بر اساس عادتی شرقی چای و ابریشم را در چنین موقعیتی احتکار خواهند کرد و در ازای آن چیزی بجز سکه قبول نمی کنند. بنابراین انگلستان باید منتظر افزایش قیمت یکی از کالاهای مصرفی اش باشد که سرازیر شدن فلزات گرانبها را بهمرا خواهد داشت و در عین حال باید شاهد از دست دادن بخش قابل توجهی از بازار پارچه های نخی و کتانی خود باشد : (The Economist (6، که همیشه خوشبینانه با تبانی در تمام امور سعی می کند آرامش روحی تجار را فراهم سازد، مجبور می شود اعتراف کند که : « جایز نیست که بخاطر صادراتمان به چین که بزرگترین بازار است، بخود ببالیم...به احتمال زیاد صادرات ما در چین دچار مشکل خواهد شد و محصولات منچستر و گلاسکو متقاضیان کمتری خواهند داشت.»
نباید فراموش کرد که بالا رفتن بهای کالاهای ضروری به اهمیت چای و از دست دادن بازاری به اهمیت چین، مصادف خواهد بود با درو کردن ورشکستگی در اروپای غربی و در نتیجه افزایش قیمت گوشت، گندم و دیگر محصولات کشاورزی. چنین امری کاهش بازار کالاهای صنعتی را در پی خواهد داشت. زیرا هر آنگاه بهای کالاهای ضروری که مربوط به نیازهای اولیه می شوند افزایش پیدا کند، فرجام آن در داخل و خارج از کشور، کاهش نسبی تقاضای مرتبط به کالاهای صنعتی خواهد بود. تمام نقاط انگلستان از برداشت نامناسب محصولات شکایت دارند. The Economist در این باره می نویسد :
«در جنوب انگلستان، بسیاری از زمینها بزرکاری نشده اند چه رسد به این که برداشت خوبی داشته باشند، ولی زمینهایی که گندم کاری شده بودند از گیاهان هرزه انباشته شده و برای کشت غلات مناسب نیستند. روی زمینهای مرطوب یا ضعیف که به کشت گندم اختصاص دارند، عوارض برداشت نا مناسب از هم اکنون آشکار است. موعد کاشت چغندر در حال حاضر گذشته است، و خیلی به ندرت کاشته شده است. و زمان آماده کردن زمین برای کاشت شلغم بی آنکه کاری انجام گیرد بسرعت می گذرد...باران و برف خیلی به کشت جو صدمه زدند. جو نیز به موقع کاشت نشده بوده است و تحت چنین شرایطی محصول خوبی به بار نخواهد آورد. در بسیاری مناطق خیلی از دامهای پرورشی از بین رفتند.»
قیمت محصولات کشاورزی علاوه بر غلات بیست، سی و حتی پنجاه درصد بیشتر از سال گذشته است. در قارۀ اروپا قیمت غلات نسبت به انگلستان افزایش بیشتری داشته است. در بلژیک و هلند بهای چاودار تا صد در صد افزایش یافته است. گندم و غلات دیگر نیز به همین سرنوشت دچار شدند.
تحت چنینی شرایطی، در حالی که بزرگترین بخش چرخۀ بازرگانی رسمی در تعلق بازرگانی انگلیس است، مطمئنا می توانیم پیشبینی کنیم که انقلاب چین بارقه ای ست که به انبار باروتی اصابت می کند که تا پوزۀ نظام صنعتی فعلی را انباشته و مدتهاست که در بحرانی عمومی بسر می برد و آمادگی انفجار مهیبی را نوید می دهد. و به این ترتیب چنین انفجاری به خارج نیز سرایت کرده و سپس به انقلابی سیاسی روی قارۀ اروپا خواهد انجامید. چنین واقعه ای واقعا صحنۀ بسیار تماشایی خواهد بود که چین بتواند در جهان غرب سر منشأ انقلاب باشد. و این در حالی ست که قدرتهای غربی، از طریق ماشین بخار جنگی انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی نظم را در شانگهای، نانکین و دهانه های کانال امپراتوری برقرار می سازند. این قدرتهای صادر کنندۀ نظم که خواهان پشتیبانی از سلطنت متزلزل منچوری هستند، آیا فراموش کرده اند که نفرت از خارجیها و بیرون راندن آنها از امپراتوری، پیش از این، نتیجۀ ساده موقعیت جغرافیایی و قومی چین بوده است که تنها پس از فتح کشور توسط نژاد تاتار منچوری(7) به نظام سیاسی تبدیل شد؟ جای تردید نیست که در آخرین سالهای قرن هفدهم نفاق عظیمی ملتهای اروپایی را در امر مراودات تجاری با چین به صحنۀ رقابت با یکدیگر کشانده بود، و چنین امری قویا مشوق سیاست انزوا طلبی بود که منچوریها برگزیده بودند. ولی عامل مهمتری وجود داشت که سلسلۀ سلطنتی جدید را بهراس می انداخت و آن نیز این بود که خارجیها به نارضایتی توده های وسیع مردم چین دامن بزنند و سیطرۀ پنجاه سالۀ تاتارها را در چین به مخاطره بیاندازند. از اینرو برای خارجیها هر گونه تماسی با چینیها ممنوع بود، بجز در کانتون Canton، یعنی شهری که در فاصلۀ بسیار زیادی از پکن واقع شده بود و مناطق تولید کنندۀ چای، و تجار تنها با شرکت تجاری هونگ(8) Hong می توانستند معامله کنند. هونگ مستقیما از جانب دولت مأمور رسیدگی به امور بازرگانی خارجی بود و مانع از این می شد که مداخله گران خارجی با رعایای چینی در تماس باشند. بهر صورت، در حال حاضر هر گونه مداخله ای از سوی دولتهای غربی تنها می تواند آتش انقلاب را شعله ورتر سازد و در نتیجه رکود تجاری را به درازا کشاند.
در عین حال باید به موقعیت هند اشاره کنیم که دولت بریتانیا بیش از یک هفتم درآمدهایش را از طریق فروش تریاک به چینیها تأمین می کند، در حالی که تقاضای هند برای محصولات صنعتی بریتانیایی به اندازۀ قابل توجهی به تولید تریاک در هند بستگی دارد. احتمال اینکه چینیها از کشیدن تریاک صرفنظر کنند همانقدر بعید است که ترک تنباکو نزد آلمانیها. ولی از آنجایی که امپراتور جدید نظر مساعدی برای کشت خشخاش و تولید تریاک در چین دارد، به این ترتیب روشن است که ضربۀ مهلکی به صنعت تریاک در هند وارد خواهد شد و در آمد تجاری هندوستان به ورشکستگی دچار می گردد. بی آنکه تأثیرات چنین حوادثی فورا محسوس باشند، اثرات خود را در تشدید بحران اقتصاد جهانی بشکل جهانشمول و همه گیر وارد خواهد ساخت، و ما نتایج آنرا در این نوشته بشکل پیشبینی در چشم انداز آینده ترسیم کردیم.
از اوایل قرن هجدهم هیچ انقلاب جدی در اروپا بوقوع نپیوسته است که پیشاپیش با بحران اقتصادی و بازرگانی آغاز نشده باشد. چنین امری بهمان اندازه در مورد انقلاب 1789 صدق می کند که در سال 1848. حقیقت امر این است که ما بشکل روزمره شاهد عوارضی هستیم که به اختلافات بین مقامات و شهروندان، دولت و جامعه، و بین اقشار مختلف اجتماعی دامن می زند. مضافا بر اینکه اختلافات بین قدرتهای حاکم نیز پیوسته به نقطۀ بحرانزایی می رسد که خود عامل آن بوده اند و در آخرین کلام نیز به تیغه شمشیر از نیام برکشیده سپرده اند. پایتختهای کشورهای اروپایی هر روز انباشته از خبرهای جنگ همه گیر است. و هر روز خبرهایی می رسد که صلح را تقریبا تا یک هفته تضمین می کنند.
نه جنگ و نه انقلاب قادر به حل بحران عمومی اقتصادی و صنعتی اروپا نخواهد بود که در واقع تحت کنترل انگلستان است، یعنی کشوری که نقش نمایندگی صنایع اروپا را در بازار جهانی ایفا می کند.
با توجه به شرایط کنونی نیازی نیست تا بیش از این به بررسی نتایج و پیامد های سیاسی بپردازیم که چنین بحرانی می تواند در بر داشته باشد.
در حال حاضر رشد بی سابقۀ کارگاههای صنعتی در انگلستان به انحلال کامل بخش رسمی آن انجامیده است . از سوی دیگر دستگاه دولتی فرانسه را می بینیم که به صحنۀ معاملات بورس تبدیل شده است. و اتریش که در کوران منازعات در گیر بین قدرتهای واپس گرا، پیوسته در آستانۀ ورشکستگی قرار گرفته و مشتهای گره کرده ای که از هر سو مردم را به انتقام فرا می خواند. و رؤیای فتوحات روس یکبار دیگر بر جهانیان آشکار می شود.
زیر نویس های مترجم
(شمارۀ 1 و 4 متعلق به زیر نویس فرانسه است)
1) Hegel هگل
2) در سال 1851 چین صحنۀ جنبشهای ضد فئو دالی بود که به جنگ دهقانان تبدیل شد. از ایالت کوآنگ-سی Kouang-si در جنوب به مناطق مرکزی و تقریبا تمام بستر پائینی و میانۀ یانگ-تسه Yang-tsé گسترش یافت. شورشیان « سرزمین آسمانی صلح بزرگ» را بنیانگذاری کردند
T’aï-ping tan-ho») و ناکین Nankin را بعنوان پایتخت انتخاب کردند. تایپینگها فئودالهای منچوری را که در چین فرمانروایی می کردند بقتل میرساندند، مالیاتها را لغو کرده و زمینهایی را که تحت اختیار ماکین بزرگ بود تحت اختیار خود گرفته بودند. این جنبش همانند تمام جنبشهای دهقانی در شرق هدف مذهبی نیز داشت : و راهبان معابد بودایی که مورد حمایت سلسۀ منچوری بودند دائما مورد تهاجم آنها قرار می گرفتند. انقلاب مردم چین علیه فئو دالیسم و مهاجمین خارجی بر پا شد ولی نمی توانست شیوۀ تولید فئودالی را از بین ببرد. «سرزمین آسمانی» صاحب منصبان خاص خود را ایجاد کرد که همینها سرانجام با طبقات حاکم به توافق رسیدند. و بدین ترتیب موجبات فروپاشی جنبش را فراهم آوردند. مداخلات آشکار انگلیس، اتازونی و فرانسه مهلکترین ضربات را به انقلاب وارد ساخت. در آغاز چنین قدرتهایی با اعلام بی طرفی از سلسلۀ منچوری حمایت کردند. در سال 1864 واحدهای نظامیشان در اتحاد با فئودالهای چینی، جنبش دهقانی تایپینگها را تارومار کردند.
3) در اینجا موضوع به نخستین جنگ تریاک 1842_1839 بین انگلستان و چین باز می گردد. این جنگ چین را به کشوری نیمه استعماری تبدیل می کند. تخریب ذخایر تریاک تاجران خارجی توسط مقامات چینی در کانتون Canton بهانۀ آغاز این جنگ بود. استعمارگران انگلیسی با فرصتی که شکست چین برایشان فراهم آورده بود، قرارداد نانکین Nankin را در تاریخ 29 اوت 1842 به چین تحمیل کردند. بر اساس این قرارداد تجار انگلیسی از این پس مجاز هستند که از پنج بندر کانتون، آموی، فوتچئو، نینگپو، شانگهای استفاده کنند و دفاتر نمایندگی ایجاد نمایند، جزیرۀ هونگ کنگ برای همیشه در اختیار بریتانیای کبیر قرار گرفت و تعرفه های گمرکی به نفع انگلیسیها تغییر کرد. و می بایستی که غرامت سنگینی بپردازد.
4) Hein-fong
5) اشاره به کشف منابع طلا در کالیفرنیا بسال 1848 و در استرالیا بسال 1851 است که به گسترش اقتصادی کشورهای اروپایی و آمریکا انجامید.
6) The Economist هفته نامه ی انگلیسی که به مسائل سیاسی و اقتصادی اختصاص دارد و در سال 1843 در لندن بنیانگذاری شده است. این هفته نامه به صاحبان صنایع سنگین تعلق دارد.
7) اتحادیۀ قبایل منچوری که در اوایل قرن هفدهم چین را تهدید می کردند، همچون اقوام ترک و مغول تاتار نامیده می شدند. تاتار نام یکی از قبایل مغول بود که تحت سیادت چنگیز خان بسر می بردند و در شمال شرقی مغولستان و منچوری زندگی می کردند.
8) Hong مخفف Ko-Hong کمپانی چینی که بسال 1720 در کانتون بنیانگذاری شد و تا سال 1842 تنها واسطۀ تجاری بین چین و بازارهای خارجی بود. هونگ انحصار تجارت خارجی در کشور را بعهده داشت. عهد نامۀ نانکین Nankin به این دلیل که کو- هونگ بازارهای داخلی را بروی خارجیها و قاچاقچیان تریاک انگلیسی بسته بوده است، منحل اعلام می کند.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر